پنجشنبه ۱۵ مارس، ۹ صبح
نورمن خیلی بدجور روی یخ های خیابونشون لیز خورده. درد داره و با عصا میاد سر کلاس. دکتر ازش عکسی نگرفته. فقط با دست آزمایش هایی روش انجام داده و گفته اتفاق مهمی نیفتاده و به تدریج بهتر میشه. پای نورمن موقع حرکت خیلی درد مى كنه، اما وقتی ثابت باشه دردی نداره. روزی چند تا هم قرص ادویل می خوره. اینها رو از کجا می دونم؟ طبعا چون وقتی دیدم اونطور با عصا اومده سر كلاس ازش سوال کردم. واکنش های بقیه ی بچه ها؟ چند نفرى با دیدن نورمن جا خوردن و با تعجب پرسیدن «ئه چی شده؟ … آهان لیز خوردی؟» مطمئنم تعداد زیادی از بچه ها که صمیمیتی با نورمن نداشتن همین رو هم ازش سوال نکرده ن. اگر این اتفاق در شرکت ما در تهران افتاده بود تمام بچه های طبقه و چه بسا طبقات دیگه، و اصلا هر کس آدم رو تو آسانسور یا راهرو می دید واقعا تعجب می کرد و سوال می پرسید. «دکتر رفتی؟ دکتر چی گفت؟ چه کار کرد؟» صحنه ای در خاطرم هست مربوط به همین امسال در وسط خیابون فرمانیه. یکی از همکارها از یکی از طبقات دیگه که خیلی کم می شناختمش توی ماشینش نشسته بود و من قدم زنان از کنارش رد می شدم. پیاده شد. و اگر درست یادم باشه حدود پونزده دقیقه ایستاده برام توضیح داد که چطور از گوشت خام و نوعی روغن همراه با یک ادویه برای دستم (كه بهش آتل بسته بودم) استفاده کنم تا کاملا خوب بشه. آخر هم اون گوشت خام رو روی دستم نگذاشتم.
پى نوشت: تا اين يادداشت رو تموم كردم جُنِيد به سمت ميز ما اومد و از نورمن پرسيد راستى تو حالت چطوره؟
No comments:
Post a Comment