Monday, November 19, 2018

اعتصاب، سندیکا، و شرکت ملی پست کانادا



دوشنبه ١٩ نوامبر

برف مى آيد. برف نو روى برف هاى يخ بسته و كثيف روزهاى قبل مى نشيند. مدتى هست كارمندان شركت ملى پست كانادا در تمام شهرها در اعتصاب هستند. فكر كردم چند جمله اى درباره اين موضوع بنويسم كه در كشورهاى متمدن و يخ زده ى دنيا وقتى كارگرى از حقوقش راضى نيست چه اتفاقى مى افتد. 

بله. حدود سه ماه هست اعتصابها در كل كانادا در جريان هستند به اين شكل كه كارمندها به تناوب در روزهاى مشخصى از سر كار رفتن امتناع مى كنند و با پلاكارد جلوى اداره پست مى ايستند. اين موضوع باعث شده حجم زيادى از نامه و بسته پستى جمع بشود و نامه هاى مردم با تاخير به دستشان برسد. 

اعتصابها وقتى آغاز شدند كه سنديكاى كارمندان پست اعلام كرد نتوانسته با شركت پست به توافق برسد. در شركتهايى نظير اداره پست، قراردادهاى پرسنلى نه بين كارمند و كارفرما، بلكه بين سنديكا و كارفرما تعيين ميشود. سنديكا كه كاملا مستقل است همه سعى اش را مى كند كه قرارداد خوبى براى پرسنل ببندد. بر طبق قانون اگر مذاكرات به نتيجه نرسيد كارگران حق دارند اعتصاب كنند. سنديكا راى مى گيرد تا ببيند كارمندان مايل به اعتصاب هستند يا خير. موقع اعتصاب كارمندان حقوق نمى گيرند اما سنديكا به آنها پول ميدهد. اين پول از حق عضويتى جمع شده كه خود كارگران هر ماه بايد به سنديكا بپردازند. 

اعتراض امسال سنديكا دلايل متعددى داشته. از جمله اينكه خواهان افزايش حقوق دو درصدى براى پرسنل بوده اند. اما مهمترين دليل آن اين بوده كه سنديكا تحقيقى كرده و ديده كه تفاوت فاحشى بين حقوق پستچى هاى زن و مرد در روستاها وجود دارد، و زن ها خيلى پايين تر از مردها حقوق مى گيرند. اصلاح اين وضعيت چيزى در حدود نيم ميليارد دلار به پست ضرر خواهد زد. به همين دليل است كه ماههاست سنديكا و شركت پست به توافق نمى رسند. 



راديو و تلويزيون مرتب خبر اعتصابها را پخش مى كنند. دولت هم مذاكره كننده هاى مخصوصى را براى ميانجيگرى بين طرفين اختصاص داده است. سنديكا مى داند كه اين زمان حساسى است چون بيشتر سود شركت پست مربوط به فرستادن بسته هاى عيد نوئل است. به همين دليل شركت از سنديكا خواسته تا آخر ژانويه دست نگه دارند و حتى پيشنهاد كرده نفرى هزار دلار به هر كارگر پاداش بدهد. ظاهرا سنديكا هنوز اين پيشنهاد را نپذيرفته. 

دولت چه نقشى دارد؟ مذاكره كننده ارشدى را انتخاب مى كند تا به پيشرفت مذاكرات كمك كند. اگر او نتوانست بين طرفين صلح برقرار كند يك قاضى انتخاب مى شود تا راى نهايى را صادر كند. البته جاستين ترودو نخست وزير كانادا هم اين اختيار را دارد كه دستور بازگشت به كار صادر كند و چنين اتفاقى چند بارى در تاريخ كانادا سابقه داشته است.

دوشنبه ١٢ نوامبر، كينگستن و سخنان خوش


دوشنبه ١٢ نوامبر، كينگستن

آيا هرگز اتفاق افتاده است كه مجذوب سخنان كسى بشويد، و پاسخ گفتن به او را فراموش كنيد؟ و همان طور كه گوش مى كنيد به اين فكر كنيد كه اى واى بر من، چطور نفهميدم. اين جواب همه ى آن سوال هاست. و بعد همان طور از سرخوشحالى لبخند بزنيد، بى آنكه پاسخى بدهيد؟

شام با نورمن، دوست دختر و پدرش و ژوليانا بيرون رفتيم. در اواخر شب غريبه اى هم به ما پيوست. اين يادداشت را فقط از آن جهت مى نويسم كه از پدر نورمن بگويم. نورمن هميشه از پدرش زياد براى من تعريف كرده بود. با توجه به تعريفات نورمن، تصوير من از پدر او بدين گونه بود: مرد مسنى قدبلند با موهاى جوگندمى. يكى از آن كانادايى ها جدى كه مدارك تحصيلى بلند بالا دارند، راس ساعت ٦ شام مى خورند، و سر شام از پسرشان مى پرسند كه روزش را چگونه گذرانده.

پدر نورمن مردى بود با شكمى بزرگ و يك تى شرت گشاد تيره رنگ. چند تا از دندان هاى جلويش افتاده بود. نشستيم و شروع به حرف زدن كرديم و من ديدم پيش از آنكه توضيح بدهم پدرش همه چيز را درباره ى من مى داند. كه فلسفه خوانده ام و غيره و غيره. آمد. نيم ساعتى در جمع ما بود. و رفت. وقتى آمديم پول ميز را حساب كنيم ديديم قبل از رفتن سهم همه ى ما را حساب كرده و رفته است. به اين فكر كرديم كه هر كدام با او چه گفته ايم. در همان مدت كوتاهى كه پيش ما نشسته بود مكالمه اى را با من در پيش گرفت كه از شرح جزييات آن عاجزم. فقط مى دانم كه به شكل غريبى فلسفه را به منابع انسانى و بعد مصاحبه هاى شغلى و اتحاديه هاى كارگرى ربط داد. و اين كار را نه با يك سخنرانى طولانى، بلكه صرفا با سوال پرسيدن به شيوه سقراطى از من انجام داد. در اواخر صحبتمان من ديگر هيچ چيز نمى گفتم و فقط با لبخند، ناباورانه به او خيره شده بودم. موقع برگشتن ژوليانا گفت كه او هم تجربه ى مشابهى را داشته است. پدر نورمن فيزيك خوانده و در بيمارستانى كار مى كند. ژوليانا مهندس ژئوتكنيك است. ژوليانا گفت پدر نورمن جورى جريان خون در بدن را به موضوع مورد تخصص او ربط داده است كه او حيرت كرده است. هر دو مات و مبهوت مانديم از اين آدمى كه تنها نيم ساعت با ما بود و توانست با هر كدام از ما در حوزه تخصصى خودمان اينگونه بحث كند.

 موقعى كه به خانه برمى گشتيم ژوليانا گفت كه خوشحال است كه به اندازه ى پدر نورمن باهوش نيست، چون آدمى كه انقدر متفاوت است بايد زندگى سختى داشته باشد.

یک تصویر

مكان: هويزه، شهری در ۷۰ کیلومتری اهواز  تصوير: مردی كه خود را از چاه نفت حلق آويز كرده است. پايين تر روى زمين، يك جفت كفش كهنه. چند نف...