Wednesday, November 6, 2019

سه شنبه اول ژانويه ٢٠١٩، بالاى ابرهاى اروپا

سه شنبه اول ژانويه ٢٠١٩، بالاى ابرهاى اروپا

چند روز پيش فرمى را پر مى كردم كه در آن بايد آدرس تمام خانه ها/شهرها/كشورهايى كه در ٩ سال گذشته در آن ها زندگى كرده بودم را مى نوشتم. فرم الكترونيك بود. و هر خط را كه پر مى كردم سيستم به من مى گفت كه آيا بايد خط بعد را هم پر كنم يا نه. انگار خود سيستم از تعداد خطهايى كه من نوشتم تعجب كرد و بعد از مدتى بيخيال شد.

اينكه حتى در آن سالهايى كه با خواهرم كانادا بوديم، تقريبا هر سال در يك خانه زندگى كرديم، و حتى يك سال شد كه در آن ما هر چهار ماه را در يك خانه بوديم به كنار. داشتم به خود سال ٢٠١٨ فكر مى كردم. اين سال براى خانواده ى ما سال خوشى بود و براى خود من پايان خوشى هم داشت. اما وقتى به مجموعه ى آن فكر مى كنم ٢٠١٨ به گونه ى غريبى براى من در كلمه ى "چمدان" خلاصه مى شود. چون به قول انگليسى زبانها حدود نيمى از اين سال را "از داخل چمدانم زندگى كردم." همين موضوع باعث شد در موقعيتهاى عجيبى قرار بگيرم و با آدمهاى جديدى آشنا بشوم. سال ٢٠١٨ همچنين سالى بود كه در آن كسى در جايى با كار عجيب و بزرگش جهت زندگى ام را تغيير داد.

از بالاى دابلين رد مى شويم. چراغ هاى قشنگ ايرلند در آسمان صبح زود. يك خانم مسن ايرانى با موهاى فرفرى روشن جلوى من پيشانى اش را به شيشه ى هواپيما مى چسباند و به دوردست نگاه مى كند.

به اين فكر مى كنم كه با همه ى آن آوارگى، چقدر جا هست كه هنوز نرفته ام. چقدر چيز هست كه هنوز نديده ام. كى فكرش را مى كرد كه ٣٠ سالم بشود و هنوز پاريس را نديده باشم، اروپاى زيبا را نديده باشم. آدم تا وقتى بچه است براى خودش چه آرزوها دارد. بعد همه اش مى شود باد هوا. به اين فكر مى كنم كه نبايد بگذارم وقتم در ميان اين يخ ها و مراكز خريد كانادا تلف بشود.

خلبان كانادايى به سه زبان انگليسى، فرانسه و آلمانى سال نو را تبريك مى گويد. سال ٢٠١٩ اينگونه بر فراز ابرهاى اروپا آغاز مى شود.

No comments:

Post a Comment

یک تصویر

مكان: هويزه، شهری در ۷۰ کیلومتری اهواز  تصوير: مردی كه خود را از چاه نفت حلق آويز كرده است. پايين تر روى زمين، يك جفت كفش كهنه. چند نف...