Wednesday, November 6, 2019

یکشنبه ۲۳ دسامبر ۲۰۱۸- مونترآل

یکشنبه ٢٣ دسامبر ٢٠١٨
مونترآل، كانادا

ياسمينا ماشين را درست جلوى مترو پارك مى كند. تا مى آيد به دختر چينى كه عقب نشسته است توضيح بدهد كه چطور خودش را به ايستگاه دانشگاه مك گيل در وسط شهر برساند مى پرم وسط حرفش. "من هم دارم از همان سمت ميروم. خودم راه را بهش نشان مى دهم!" از ماشين پياده مى شويم. موجى از سرما مى زند توى صورتمان. از پله برقى هاى كثيف مترو پايين مى رويم. با افتخار به دختر چينى كمك مى كنم تابلوهاى فرانسه را بخواند و از او مى پرسم چند روز مونترآل مى ماند تا بگويم بهترين كارت بليطى كه مى تواند بخرد چيست. جلوى نقشه ى مترو مى ايستيم. با غرور كل خط مترو و جهتها را برايش توضيح مى دهم و بهش مى گويم كجا بايد قطارش را عوض كند. ازش مى پرسم چرا مونترآل آمده و مى فهمم در تورنتو دانشجو است و آمده اينجا تعطيلات كريسمس اش را بگذراند. بيست سالش است. تازه آمده. كانادا را دوست ندارد و هميشه سردش است. تا مى گويم ايرانى هستم سرش را بالا مى آورد و چشم هايش از تعجب گرد مى شود: " من فكر كردم شما مال كانادا هستيد! چقدر عجيب!" من مى خندم، با صداى بلند. خداحافظى مى كنيم.

خانه شايد فقط آن جايى نيست كه همواره پذيراى ماست. بلكه در عين حال آن جايى است كه همواره ما را پس مى زند، آزار مى دهد، و ما باز به سوى او باز مى گرديم. از مترو بيرون مى آيم. دستكشهايم را بيرون مى آورم. زمين يخ زده است. ساعت ٤ بعد از ظهر است. هنوز مى شود به تهران زنگ زد.

No comments:

Post a Comment

یک تصویر

مكان: هويزه، شهری در ۷۰ کیلومتری اهواز  تصوير: مردی كه خود را از چاه نفت حلق آويز كرده است. پايين تر روى زمين، يك جفت كفش كهنه. چند نف...