پنجشنبه ٢٠ دسامبر ٢٠١٨
تورنتو، كانادا
زن چهل و چند ساله اى در ايستگاه تراموا از من مى پرسد كه از كجا آمده ام، چرا آمده ام، و چند روز قرار است بمانم. مى فهمم كه ايتاليايى است، هشت ماهه حامله است، و خوشحال است كه با پدرش فقط يك ساعت فاصله دارد چون برايش مهم است كه بچه اش ايتاليايى ياد بگيرد. شكمش زير كاپشن بزرگش پنهان شده است. تورنتو، خيابان كويينز غربى.٣ درجه بالاى صفر.
مونترآل با اسم اتوبانها و خيابانهايش از همان لحظه ى ورود به شهر به ياد شما مى آورد كه به شهر فليكس لوكلرك، لوسين لليه، و سياست مدارها و شخصيتهاى فرهنگى ديگرى كه در تاريخ اقليت فرانسه زبان كانادا نقش اساسى داشته اند وارد شده ايد. تورنتو اما اينطور نيست. در آن خبرى از "فرزند كمتر زندگى بهتر" ، "خواهرم حجابت را رعايت كن" و نظاير آن هم نيست. با تهران كه ايدئولوژى و تعاليم اخلاقى را در جاى جاى خيابانهاى آن حك كرده اند فرسنگها فاصله دارد. در تورنتو اتوبان هاى ورودى شهر همه شماره گذارى شده اند. همان طور كه در اتوبان هاى شهر رانندگى مى كنيد و از خيابان هاى پر ترافيك مركز آن مى گذريد، تورنتو به شما يادآورى مى كند كه مركز برندها و شركتهاى بزرگ است. برج هاى ديلويت، ك. پ. ام. جى.، مرسدس بنز، راجرز، هيوندا و كرايسلر با تابلوهاى بزرگى كه از چندين خيابان آن طرفتر پيدا هستند به شما خوش آمد مى گويند. امروز ديدم اين اسم ها حتى روى چمن هاى كنار اتوبانى، بزرگ، نوشته شده بودند. تا مبادا فراموش كنيم كه اگر چه ماييم كه به پاى صندوقهاى راى مى رويم، اما سرنوشت ما را صاحبان همين شركتهاى بزرگ اند كه تعيين مى كنند.
تورنتو شلوغ است، اما نه براى كسى كه در تهران زندگى كرده است. تورنتو سرد است، اما نه براى كسى كه در مونترآل زندگى كرده است. اينجا هميشه انگار زيادى لباس پوشيده ام. اين شهر بزرگ با جمعيت عظيم اش كه به فارسى، عربى، هندى، چينى، و دهها زبان ديگر حرف مى زنند، على رغم آن همه تيراندازى كه در آن شده، هميشه به من احساس آرامش مى دهد. انگار مى شود لا به لاى اين آدم ها پنهان شد و ديگر يك "خارجى"، يك غريبه، نبود.
تورنتو، كانادا
زن چهل و چند ساله اى در ايستگاه تراموا از من مى پرسد كه از كجا آمده ام، چرا آمده ام، و چند روز قرار است بمانم. مى فهمم كه ايتاليايى است، هشت ماهه حامله است، و خوشحال است كه با پدرش فقط يك ساعت فاصله دارد چون برايش مهم است كه بچه اش ايتاليايى ياد بگيرد. شكمش زير كاپشن بزرگش پنهان شده است. تورنتو، خيابان كويينز غربى.٣ درجه بالاى صفر.
مونترآل با اسم اتوبانها و خيابانهايش از همان لحظه ى ورود به شهر به ياد شما مى آورد كه به شهر فليكس لوكلرك، لوسين لليه، و سياست مدارها و شخصيتهاى فرهنگى ديگرى كه در تاريخ اقليت فرانسه زبان كانادا نقش اساسى داشته اند وارد شده ايد. تورنتو اما اينطور نيست. در آن خبرى از "فرزند كمتر زندگى بهتر" ، "خواهرم حجابت را رعايت كن" و نظاير آن هم نيست. با تهران كه ايدئولوژى و تعاليم اخلاقى را در جاى جاى خيابانهاى آن حك كرده اند فرسنگها فاصله دارد. در تورنتو اتوبان هاى ورودى شهر همه شماره گذارى شده اند. همان طور كه در اتوبان هاى شهر رانندگى مى كنيد و از خيابان هاى پر ترافيك مركز آن مى گذريد، تورنتو به شما يادآورى مى كند كه مركز برندها و شركتهاى بزرگ است. برج هاى ديلويت، ك. پ. ام. جى.، مرسدس بنز، راجرز، هيوندا و كرايسلر با تابلوهاى بزرگى كه از چندين خيابان آن طرفتر پيدا هستند به شما خوش آمد مى گويند. امروز ديدم اين اسم ها حتى روى چمن هاى كنار اتوبانى، بزرگ، نوشته شده بودند. تا مبادا فراموش كنيم كه اگر چه ماييم كه به پاى صندوقهاى راى مى رويم، اما سرنوشت ما را صاحبان همين شركتهاى بزرگ اند كه تعيين مى كنند.
تورنتو شلوغ است، اما نه براى كسى كه در تهران زندگى كرده است. تورنتو سرد است، اما نه براى كسى كه در مونترآل زندگى كرده است. اينجا هميشه انگار زيادى لباس پوشيده ام. اين شهر بزرگ با جمعيت عظيم اش كه به فارسى، عربى، هندى، چينى، و دهها زبان ديگر حرف مى زنند، على رغم آن همه تيراندازى كه در آن شده، هميشه به من احساس آرامش مى دهد. انگار مى شود لا به لاى اين آدم ها پنهان شد و ديگر يك "خارجى"، يك غريبه، نبود.
No comments:
Post a Comment