تكه اى از ٢٠ سپتامبر
٥ عصر. ساعات پايانى روز. سالن بزرگ نيمه روشن با كيوب هاى هم اندازه. صداى تايپ كردن. زن قد كوتاه ايتاليايى [سوپروايزر] با موهاى صاف سياه وارد مى شود. تند تند از جلوى دخترها رد مى شود و به بعضى ها كاغذى مى دهد. تو و تو و تو. شماها زود، سريع جوابشان را بدهيد تا سيستم خلوت بشود. اينها را بخش مالى فرستاده. از روى اينها بنويسيد. هر كس فيش حقوقى نگرفته اولى، هر كس اضافه كارى و تعطيل كارى نگرفته دومى، هر كس بالكل حقوق نگرفته آخرى.
- پس تكليف فرانسه ها چه مى شود؟ خيلى زيادند.
- آن ديگر با خودتان است. تو و كارلا.
دست به كار مى شوم. هدفون ها را مى گذارم توى گوشم و يكى يكى پرونده هاى فرانسه را بيرون مى كشم. راستى چطور امروز صبح ماشين شهردارى نيامد؟ راس ساعت ٦ صبح مى آيد، سه شنبه ها و جمعه ها. مى آيد تا با سر و صدايى مهيب خيابان را از آشغال پاك كند و خواب دلپذير دم صبح را بشكند. آخ كه امروز چه خوابى بودم. چه خوابى، كه ساعت زنگ زد. اما امروز با روزهاى ديگر فرق مى كرد. تا آمدم در بالش فرو بروم يادم افتاد. روز خوب پرداخت حقوق. حساب را چك كردم و ديدم كه خودش است. اولين حقوق بعد از ارتقاى شغلى. حى و حاضر نشسته در حسابم. بعد از جان سالم به در بردن از آن همه ماليات و پول بيمه و كسورات. اما از كجا بايد ميدانستم كه اينطور شده است؟
دخترها تند تند تايپ مى كنند. ناتاليا بلند مى گويد: "نگاه كنيد اين يكى چى نوشته، جواب داده كه من مى خواهم با يك آدم واقعى حرف بزنم. عجب احمقى است، فكر كرده ما ماشين هستيم." به ناتاليا مى گويم كه بهتر است اسمشان را اول جواب هايش بنويسد. مى گويم كه براى فرانسه ها دارم همين كار را مى كنم. اينطورى ديگر فكر نمى كنند جوابها ماشينى است. ناتاليا غرولند كنان دور مى شود.
صداى رساى رئيس از توى اتاق مى آيد:
-مشكل از سيستم جديد نيست. ٤ سال طول كشيده تا آن را براى اين همه پرسنل در سرتاسر كانادا راه بيندازند. مشكل اين است كه سيستم هاى ديگر با سيستم منابع انسانى هماهنگ نشده اند. سيستم مالى، سيستم كارت خوان پرسنل. درست است كه خيلى ها بى حقوق مانده اند. عوضش از اين اتفاق ياد مى گيريم. تو هم ديگر برو خانه.
رئيس صداى رسايى دارد. از آن صداها كه [صاحب هايشان] هيچ طورى شان نمى شود اگر يك ماه حقوق نگيرند. زن ايتاليايى هم توى اتاق است، دستهايش را بين سرش گرفته. بيرون، دخترها تايپ مى كنند. يكى مى گويد مشروب لازم داريم. اينطور نمى شود. يكى ديگر مى گويد: چاى بابونه.
٥ عصر. ساعات پايانى روز. سالن بزرگ نيمه روشن با كيوب هاى هم اندازه. صداى تايپ كردن. زن قد كوتاه ايتاليايى [سوپروايزر] با موهاى صاف سياه وارد مى شود. تند تند از جلوى دخترها رد مى شود و به بعضى ها كاغذى مى دهد. تو و تو و تو. شماها زود، سريع جوابشان را بدهيد تا سيستم خلوت بشود. اينها را بخش مالى فرستاده. از روى اينها بنويسيد. هر كس فيش حقوقى نگرفته اولى، هر كس اضافه كارى و تعطيل كارى نگرفته دومى، هر كس بالكل حقوق نگرفته آخرى.
- پس تكليف فرانسه ها چه مى شود؟ خيلى زيادند.
- آن ديگر با خودتان است. تو و كارلا.
دست به كار مى شوم. هدفون ها را مى گذارم توى گوشم و يكى يكى پرونده هاى فرانسه را بيرون مى كشم. راستى چطور امروز صبح ماشين شهردارى نيامد؟ راس ساعت ٦ صبح مى آيد، سه شنبه ها و جمعه ها. مى آيد تا با سر و صدايى مهيب خيابان را از آشغال پاك كند و خواب دلپذير دم صبح را بشكند. آخ كه امروز چه خوابى بودم. چه خوابى، كه ساعت زنگ زد. اما امروز با روزهاى ديگر فرق مى كرد. تا آمدم در بالش فرو بروم يادم افتاد. روز خوب پرداخت حقوق. حساب را چك كردم و ديدم كه خودش است. اولين حقوق بعد از ارتقاى شغلى. حى و حاضر نشسته در حسابم. بعد از جان سالم به در بردن از آن همه ماليات و پول بيمه و كسورات. اما از كجا بايد ميدانستم كه اينطور شده است؟
دخترها تند تند تايپ مى كنند. ناتاليا بلند مى گويد: "نگاه كنيد اين يكى چى نوشته، جواب داده كه من مى خواهم با يك آدم واقعى حرف بزنم. عجب احمقى است، فكر كرده ما ماشين هستيم." به ناتاليا مى گويم كه بهتر است اسمشان را اول جواب هايش بنويسد. مى گويم كه براى فرانسه ها دارم همين كار را مى كنم. اينطورى ديگر فكر نمى كنند جوابها ماشينى است. ناتاليا غرولند كنان دور مى شود.
صداى رساى رئيس از توى اتاق مى آيد:
-مشكل از سيستم جديد نيست. ٤ سال طول كشيده تا آن را براى اين همه پرسنل در سرتاسر كانادا راه بيندازند. مشكل اين است كه سيستم هاى ديگر با سيستم منابع انسانى هماهنگ نشده اند. سيستم مالى، سيستم كارت خوان پرسنل. درست است كه خيلى ها بى حقوق مانده اند. عوضش از اين اتفاق ياد مى گيريم. تو هم ديگر برو خانه.
رئيس صداى رسايى دارد. از آن صداها كه [صاحب هايشان] هيچ طورى شان نمى شود اگر يك ماه حقوق نگيرند. زن ايتاليايى هم توى اتاق است، دستهايش را بين سرش گرفته. بيرون، دخترها تايپ مى كنند. يكى مى گويد مشروب لازم داريم. اينطور نمى شود. يكى ديگر مى گويد: چاى بابونه.
No comments:
Post a Comment