Wednesday, November 6, 2019

دوشنبه ۸ ژوییه ۲۰۱۹

دوشنبه ٨ ژوئيه ٢٠١٩

براى آنكه توضيح دهم چه چيز دوشنبه ٨ ژوئيه را از روزهاى ديگر در اداره متمايز كرد كافيست به عنوان پرونده اى اشاره كنم كه در حدود ساعت ٤ و نيم عصر براى ما آمد. در همان ساعات رخوت آلود پايان روز كه در آن ها ونسا و ماريا مى نشينند و از رژيم و برنامه هاى نت فليكس حرف مى زنند و به من كه به پاك كن مى گويم "رابِر" و نمى دانم "جرسى شور" چى است مى خندند. درست در يكى از همين ساعات خواب آور بود كه سامانتا، كه با بى حالى جلوى كامپيوترش نشسته بود، ناگهان فرياد زد كه بچه ها، نگاه كنيد! يك نفر مرده.

"چى؟ يك نفر مرده؟"
"نه، دو نفر. دو نفر مرده اند."

همه از خواب پريده ايم. حالا ديگر ونسا و ماريا هم برگشته اند، هر دو با چشم هايى گرد شده. سريع پسوردها را مى زنم و در همه ى سيستم هاى منابع انسانى پيدايشان مى كنم. همه دور من جمع مى شوند. مى فهميم كه لاوينيا ٦٥ سال داشته و آدريان ٢٥ سال. مى فهميم كه هر دو در شهر كوچكى در آلاباما زندگى مى كرده اند، كه هر كدام در هفته چقدر حقوق مى گرفتند، چند ساعت كار مى كرده اند، عملكردشان چطور بوده است. مى فهميم كه از آخرين چك حقوقى شان چقدر پول براى بازنشستگى شان كسر شده است.

"همش ٢٥ سال! درست همسن من بوده." ونسا اين را مى گويد و آهى مى كشد.

عنوان ايميلى كه براى سامانتا آمده است كوتاه است: "تسويه/مرگ". به او مى گويم كه فورا مدارك را براى بخش پرداخت بفرستد.

ساعت ٥ است. كمدها را قفل مى كنيم. بيرون چه آفتابى است.

No comments:

Post a Comment

یک تصویر

مكان: هويزه، شهری در ۷۰ کیلومتری اهواز  تصوير: مردی كه خود را از چاه نفت حلق آويز كرده است. پايين تر روى زمين، يك جفت كفش كهنه. چند نف...