پنجشنبه ٢٤ مه، شب
امشب اين عكس رو كه پارسال از بهار تهران گرفتم پيدا كردم. ديدم كه زيرش نوشتم "شهرهايى كه دوست مى داريم." متوجه شدم زير عكسى كه امروز از بهار كينگستن گرفتم فقط نوشتم "شهرهاى دنيا."
چرا عاشق مى شيم؟ شايد حس دوست داشتن، نه از ستايش زيبايى، بلكه از اين احساس نشأت مى گيره كه من با اون احساس مى كنم در خانه ى خودم هستم، با اون احساس مى كنم به خودم نزديكم. و مگر نه اين هست كه در دورى از همديگه، بيشتر مى فهميم كه چقدر همديگه رو دوست داريم؟
در كينگستن طورى بهار شده كه انگار هرگز زمستانى در كار نبوده. با خيابان هايى زيبا، آرام، پر از عطر شكوفه هاى گيلاس. ايتالو كالوينو در كتاب شهرهاى نامرئى مى نويسه: "هر بار كه شهرى را توصيف مى كنم دارم چيزى درباره ى ونيز مى گويم."
Every time I describe a city, I am saying something about Venice.


No comments:
Post a Comment