سه شنبه ١١ دسامبر، مونترآل
شهر زير لايه ى سنگينى از برف به خواب رفته و دماى هوا به منهاى ١٢ رسيده. با دوستم نشستيم اجاره نشين ها را ديديم. اين فيلم من را به ياد آن كتاب كوچك كانت مى اندازد كه در ترم اول فلسفه مى خوانديم. چندين بار با دقت آن را خوانده بودم و باز شب هاى آخر كه مى خواندم چيزهايى از آن مى فهميدم كه انگار بار اول بود آن را مى خواندم. اجاره نشين ها از آن فيلم هايى است كه هر چقدر ببينى باز هم كم است. از اين فيلم زياد گفته اند كه چطور نماد جامعه ى ايران و انقلاب است. اما ما نتوانستيم نقد خوبى راجع به فيلم پيدا كنيم. به همين جهت فكر كردم خودم چند كلمه درباره ى آن بنويسم. اگر فيلم را نديده ايد شايد خواندن بقيه ى يادداشت لطفى نداشته باشد.
در اين فيلم دو صحنه ى خاص وجود دارد كه مورد علاقه ى من است. يكى آن صحنه اى است كه "قندى" يا همان اكبر عبدى خواب است و رفيقش يك بالش سمتش پرت مى كند كه بيدار شو. او هم بيدار مى شود، كش و قوسى مى آيد و ساعت را نگاه مى كند: "تازه بيست دقيقه به ظهره." بعد مى رود داخل حمام. همين طور كه اكبر عبدى وارد حمام مى شود ما مى بينيم كه چطور ديوارها ترك برداشته و ريخته و زمين پر از آب است. اما آنچه جالب است اين است كه اكبر عبدى نه تنها تعجب نمى كند بلكه با دستش از خرابى ديوار كه چكه مى كند چند قطره آب روى گلدان مى ريزد. بعد هم تصوير پايين مى آيد و مى بينيم يك تكه چوب گذاشته اند تا از روى آن رد شوند و به سمت روشويى بروند تا پاهايشان نرود در آبى كه تمام زمين را فرا گرفته است.
لابد براى شما هم پيش آمده كه چيزى كه در خانه تان، اتاقتان يا ميان وسايل شخصى تان خراب بشود و به شكلى آن را سر هم بندى كنيد. در اين قبيل موارد، آدم ممكن است تا مدتها از شىء كذايى استفاده كند به طورى كه حتى از خاطرش برود كه آن شىء در روز اول چطور بوده. و همه ى اين ها ادامه دارد تا آنكه روزى كسى از بيرون بيايد و بگويد كه آخر تو چطور با اين وضعيت سر مى كنى؟ آن وقت است كه آدم مى فهمد تمام اين مدت با چيزى شكسته سر كرده است.
فكر مى كنم اين صحنه از همين رو اهميت دارد و يكى از بخش هاى كليدى فيلم است. خانه ى اجاره نشين ها از پاى بست ويران است. اما اين ويرانى در ابتدا چندان به چشم همه نمى آيد و اهالى در حينى كه از خرابى خانه شكايت دارند اما به شكلى آن را قابل زندگى هم كرده اند. مشكل از جايى شروع مى شود كه بر سر دسيسه ها و توطئه چينى چند تا از شخصيتهاى داستان (از جمله صاحب معاملات ملكى)، عده اى كارگر ساده با بيل و كلنگ به جان ساختمان مى افتند تا آن را "تعمير" كنند.
آن وقت است كه داد مهندس ساختمان در مى آيد كه چه مى كنيد، چرا پى ساختمان را خراب مى كنيد. من و بچه هاى دانشكده چقدر نشستيم و وزن و جزييات مصالح را حساب كرديم. يك صحنه اى هم هست كه در آن مهندس نشسته و از دور نگاه مى كند و مى گويد آخر پنجره را ديگر چرا خراب مى كنيد، و بعد كارگر كلنگى مى زند و پنجره تق مى افتد پايين.
صحنه ى مورد علاقه ى دومم در فيلم، آن جايى است كه اكبر عبدى، عصبانى است و در بيابان راه مى رود. دارد مى رود سراغ عباس آقا كه از خرابى ديوار حمام روى سرش شكايت كند. دوربين نشان مى دهد كه او همان طور كه در بيابان راه مى رود با خودش حرف مى زند و در هوا براى عباس آقا خط و نشان مى كشد طورى كه انگار دارد با او حرف مى زند. آيا بهتر از اين مى شود آدم عصبانى اى را كه براى دعوا مى رود تصوير كرد؟ اين صحنه را دوست دارم چون به نظرم عصبانيت را به صورت مطلق و شخصى نشان مى دهد. مى دانيم كه موقع رويارويى با ديگرى عصبانيت ما اينطور كامل و به صورت مطلق بروز نمى كند.
همان طور كه خانه رو به ويرانى است اجاره نشين ها واكنش هاى مختلفى به اين مساله نشان مى دهند. چند نفر (عباس آقا و برادر مهندسش) مشغول به همان دعواهاى قديمى خود مى شوند، عده اى هنوز متوجه عمق ماجرا نشده اند (همسايه ى اوپرا خوان طبقه ى چهارم كه به آرامى خاكروبه ها را از روى پله ها جمع مى كند)، و عده اى هم به سرعت دارند پولها و طلاها را برمى دارند و چمدانها را با عجله مى بندند. اما فيلم نشان مى دهد كه چطور ويرانى به شكلى تاثير خود را بر روى همه ى آنها مى گذارد و سيل آب همه را با هم به پايين مى فرستد.
خانه در پايان فيلم سر انجام خراب مى شود. يكى از آخرين صحنه ها كه باز هم مهم است صحنه اى است كه در آن همه با وضعيتى نابهنجار، سر شكسته و دست بسته در خانه ى مخروبه نشسته اند كه مامور دولت سر مى رسد. چند نقشه را به آن ها نشان مى دهد و از قوانين جديد شهردارى مى گويد و توضيح مى دهد كه خانه و محله تعمير خواهد شد.
اينجا مى بينيم كه همه با آن سر و وضع شكسته و بسته، در آن خانه ى ويران شده، جمع مى شوند دور نقشه هاى قشنگ شهردارى و چشم هايشان از ديدن تصاوير آينده ى خانه و محله برق مى زند. بعد به هم نگاه مى كنند و مى گويند يعنى ما به آرزويمان مى رسيم و صاحب خانه مى شويم؟ صحنه اى از خانه ى تميز و محله ى ساخته شده در كار نيست. فيلم با همين پرسش به پايان مى رسد... -نام فيلم: اجاره نشين ها. كارگردان: داريوش مهرجويى. سال ساخت: ١٣٦٥.







































