۱ ژانویه، چهار بعد از ظهر، کتابخانه
امروز کلاس unions and collective bargaining داشتیم. مشکلی که با این کلاس دارم این هست که استادش بر این تصور هست که ما چیزهایی که داره درس میده رو از قبل بلدیم. امروز می خواست فرایند عضویت در اتحادیه ها رو توضیح بده که گفت البته می دونم در کلاس حقوق اینها رو خوندید پس زیاد توضیح نمیدم! در عرض پنج شش روز آینده باید برای این کلاس يك مقاله بنویسیم. استاد سناریوی مشخصی درباره ی مشکلی که در محیط کار به وجود میاد بهمون داده. شرکت از واحد منابع انسانی میخواد که گزارشی بنویسه که چه پیشنهادی برای حل مشکل داره. ترکیبی از مسایل حقوقی و اتحادیه ای هست. توانایی انجام این همه کار پشت سر هم رو ندارم. واقعا ندارم.
دارم چند تا آهنگ قدیمی ایرانی گوش می کنم. جهانی وجود داره، اون طرف اقیانوس ها، اتوبان ها، كوهها، که در اون آدم ها زبان من رو می فهمن. من شوخی هاشون رو می فهمم، دغدغه هاشون رو حس می کنم. جایی که در اون لازم نیست برای جا شدن بین آدم ها اینقدر تلاش کنم. بعضی از اون آدم ها همین جا هم هستن. سر راه کتابخونه یکی از بچه های ایرانی دانشگاه رو دیدم. خدا می دونه که چقدر خوشحال شدم. برف می آمد و هوا روشن بود. چند دقیقه ای ایستادیم و حرف زدیم.

No comments:
Post a Comment