Tuesday, July 31, 2018

یکشنبه ۱۸ فوریه، در قطار

کینگستن شهریست که هر کس به آن وارد می شود در اندیشه ی ترک آن است. دانشجوها منتظرند جمعه عصر برسد تا بار و بندیلشان را ببندند و با قطار یا اتوبوس یا ماشین به یکی از شهرهای اطراف بروند. مسافرهای تورنتو منتظرند سر راه در کینگستن پیاده شوند تا خستگی راه را در کنند، قدمی بزنند، قهوه ای بخرند یا سری به مبال بزنند. کینگستن شهری نیست که کسی در آن ماندگار بشود و هرکس به آن پا می گذارد در اندیشه ی آن است که وقتی کینگستن را ترک کرد به کجا باید برود. از همین رو، ایستگاه اتوبوس و ایستگاه قطار در این شهر اهمیت زیادی دارند. کینگستن حتی آنقدر  زیاد ترک می شود که با آنکه کوچک است فرودگاه هم دارد. از کینگستن می شود با قطار، اتوبوس، هواپیما، اتومبیل، و قایق خارج شد. 

در قطار هستم. مقاله ی درس اخلاق در تجارت را می نویسم، که کسالت آور است. حتی امیلی هم می گوید کسالت آور است. بیرون همه جا تا چشم کار می کند سفید است. سفيد، و جا به جا شاخه هاى خشك خاكسترى. در شرق کانادا زمین مسطح است. درست مثل آبادان. آدم از پنجره که به بیرون و به جاده نگاه می کند احساس می کند تا ته دنیا را می بیند.

امروز لابه لای موهایم پنج تار موی سفید پیدا کردم. پنج تار مو که مطمئنم یک ماه قبل آنجا نبودند. دیگر هیچ چیز هیچ وقت مثل قبل نخواهد شد.


No comments:

Post a Comment

یک تصویر

مكان: هويزه، شهری در ۷۰ کیلومتری اهواز  تصوير: مردی كه خود را از چاه نفت حلق آويز كرده است. پايين تر روى زمين، يك جفت كفش كهنه. چند نف...