۵ فوریه ۲۰۱۸
در ایالت اونتاریوی کانادا اتفاق مهمی افتاده به اسم لایحه ۱۴۸. موضوع این لایحه اصلاح قوانین کار هست، تقریبا تماما به نفع کارگران/کارمندان. از جمله مواد این لایحه قوانین عادلانه تر برای کارمندان پاره وقت و موقت، قوانین بهتر برای گرفتن مرخصی، و از همه مهمتر افزایش حقوق پایه هست. یادم هست اون زمان که ما مونترآل بودیم پایه حقوق حدودا ۱۰ دلار بود. بعد از این همه سال در ۲۰۱۷ که برگشتم پایه حقوق یازده دلار و بیست و پنج سنت بود. از اول ژانویه، پایه حقوق ۱۴ دلار شده و ژانویه سال آینده قرار هست به ۱۵ دلار برسه. این اصلاحات و افزایش ها، همه از برکت دولت جاستین ترودو هست. (ضمنا به اینها، قانونی شدن ماری جوآنا در کانادا تا یکی دو ماه آینده رو هم اضافه کنید که از شعارهای مهم تبلیغاتی ترودو بوده.) در ابتدا افزایش پایه حقوق، من رو صرفا خوشحال کرد. اما این تا قبل از اون بود که به آرایشگاهم زنگ بزنم. چنان قیمتها رو بالا برده که دیدم همون چند کاری رو هم که تا الان در آرایشگاه انجام میدادم از این به بعد باید خودم در خونه انجام بدم. همه چیز یا گرانتر شده و یا به تدریج در حال گرانتر شدن هست. از اون طرف در هفته های اخیر، بعضی از فعالین کار و اتحادیه ها جلوی خیلی از شعبه های تیم هورتونز (یک کافی شاپ زنجیره ای در کانادا) تظاهرات و اعتراض کردند. دلیلش چی بوده؟ اینکه مدیران تیم هورتونز بعد از افزایش حقوق قانونی، از بسیاری از حقوق، مزایا و مرخصی های کارکنانشون کم کرده ان، و حتی از کارکنانشون برای یونیفورمها و لباسهای کارشون پول گرفته ان. توجه کنید که بر خلاف استارباکس، کارکنان تیم هورتونز (که قهوه ها و دوناتهای ارزون می فروشه) اغلب جزو اقشار مهاجر و رنگین پوست هستند. در اینجا برای این دسته شغل ها از اصطلاح زیبای precarious استفاده میشه. یعنی شکننده. کارکنان تیم هورتونز راهی برای مطرح کردن خواسته هاشون ندارند چون بر خلاف خیلی از صنایع و مشاغل در کانادا، عضو اتحادیه ها نیستند و قرارداد جمعی ندارند. یعنی کسی نیست تا براشون مذاکره کنه. بنابراین در هفته های اخیر، این مساله در رسانه ها مطرح شده که آیا کارگران ساده ای نظیر کارکنان تیم هوتونز هم باید به عضویت اتحادیه ها دربیان و اصطلاحا unionize بشوند یا نه. همه ی اینها رو گفتم تا بگم که امروز استاد درس اقتصاد کار، موضوع مقاله ی دوممون رو داد: اثر و عواقب افزایش حقوق طبق لایحه ۱۴۸، تاثیرش بر کاهش فقر و به طور خاص کارمندان فروشگاهها (retail workers)، و برنده ها و بازنده های این ماجرا. فقط شرح موضوع مقاله دو صفحه هست.برای خوندن و تحقیق کردن درباره ی این موضوع خیلی خیلی هیجان دارم. از اینکه دارم رشته ای رو می خونم که انقدر به اتفاقات روز مرتبط هست خوشحالم. دیگه یک دانشجوی فلسفه نیستم که میان آسمان و ابرها و مثل افلاطون زندگی کنه. انگار توی قلب دنیا هستم، و می خوام ازش سر در بیارم.
استاد اقتصاد این دفعه دوباره گروهها رو عوض کرده. لیست هم گروهی های جدید رو که داد دیدم قیافه ی امیلی بدجوری توی هم رفته. ازش پرسیدم که چی شده. بامزه ترین اتفاق ممکن افتاده: امیلی و نورمن در یک گروه افتادن. امیلی آدمی هست که حساسیت شدیدی روی رفرنس دادن داره. حتی در قسمت نتیجه هم اجازه نمیده آدم نظری از خودش اضافه کنه. و نورمن؟ نورمن حتی اگر بخواد داستانی رو برای شما شرح بده، داستان رو همراه با نظر ات خودش شرح میده. طوری که شما آخر متوجه نخواهید شد چه اتفاقی افتاده، مگر آنکه ازش سوال کنید. حتی وقتی نورمن سر کلاس حرف هم می زنه امیلی قیافه می گیره. خلاصه خیلی گروه بامزه ای خواهند داشت. امیلی به من گفت هر وقت جونم به لبم رسید میام برای تو غر می زنم. خندیدیم.
No comments:
Post a Comment