Monday, July 23, 2018

جمعه، آخر شب

صبح سمينار "ارزيابى عملكرد" داشتيم. كنار رايان نشستم. پسر راحتى كه هر روز يه سويي شرت گشاد خاكسترى مى پوشه و بلد نيست خودش رو بگيره. مى گفت تو پروژه تحليل شغلى خيلى عقبه. با خودم گفتم ما هم عقب مى بوديم اگر تو گروهمون اميلى رو نمى داشتيم. اميلى دختر خيلى خوشگلى هست كه هميشه لباسهاى خيلى سكسى مى پوشه، فقط درس و ددلاين براش مهمه و تا به حال تو يه دونه از برنامه هاى تفريحى كلاسمون هم شركت نكرده. 

سمينار امروزمون با گروه دانشجوهاى پروفشنال بود. دپارتمان ما دو تا گروه ورودى داره. يكى مسن تر هايى كه كار منابع انسانى انجام ميدن ولى مدرك ندارن، و يكى جوونترهايى كه باهوش و تيز و سريع و بى تجربه ان. چيزى كه دستگيرم شد اين بود كه توى اين قبيل سمينارها بيشترين چيز رو از خود همين دانشجوهاى پروفشنال ميشه ياد گرفت. مثلا امروز وقتى خانمى كه توى منابع انسانى فروشگاههاى هادسن بِى كار مى كنه از سيستم ارزيابى عملكردشون گفت واقعا برام جالب بود كه خود كارمندهاشون چقدر در ارزيابى اى كه از اونها ميشه نقش دارن. و ارزيابى مثل يه امتحان نيست كه منابع انسانى از كارمندها بگيره و جاشون رو تعيين كنه. نظر خود كارمند درباره ى اينكه كجاى مسيرش ايستاده مهمه.  ضمنا از تاثير ارزيابى عملكرد روى پاداشها پرسيدم. گفت يك بار يكى از مديرهاشون كه خسارت ٨ ميليون دلارى به شركت زده ٣٥ درصد افزايش حقوق گرفته. جاى شكرش باقيه كه اين اتفاقها فقط توى ايران نمى افته. 

امروز با نورمن صحبت سر اين بود كه چقدر بعضى از اصطلاحاتِ اچ آر غير انسانى و تك بعدى هستن. نورمن مى گفت مثلا من با كلمه "هيومن كپيتال" يا همون سرمايه ى انسانى مخالفم. يعنى چى اصلا. مگه ميشه آدم ها رو به اين واژه ها تقليل داد. نورمن ٣٩ سالشه. از همه ى بچه هاى كلاس ما بزرگتره. مدتى در صنعت فيلم بوده و قبل تر از اون راننده اتوبوس بوده. نورمن مى گفت به نظر من درس حقوقمون از همه جالبتره. چون تو اين درس بين خطوط چيزهايى براى فهميدن هست. اين يه اصطلاح  انگليسى هست كه معنيش اينه كه متنى بيش از چيزى كه در وهله اول به نظر مى رسه معنى  داره.  نورمن دوست داره وارد سيستم اتحاديه ها بشه. امروز ظهر سخنرانى رييس يكى از بزرگترين اتحاديه هاى كانادا تو دپارتمانمون بود. به من گفت كه سخنرانى خوبيه و بد نيست شركت كنى. اما من برنامه ى مفرح ترى داشتم و نرفتم. 

اينجا جمعه شبه. بچه هاى كلاسمون قرار داشتن كه برن پاب. كه من نرفتم. خسته بودم و ديروقت بود. به جاش تمام خونه رو جارو كردم.  صبح همخونه ام كه بيدار بشه خوشحال ميشه.

No comments:

Post a Comment

یک تصویر

مكان: هويزه، شهری در ۷۰ کیلومتری اهواز  تصوير: مردی كه خود را از چاه نفت حلق آويز كرده است. پايين تر روى زمين، يك جفت كفش كهنه. چند نف...