پنجشنبه ۱۹ اکتبر ۲۰۱۷
امروز از زیر زبون هم خونه ام، که مثل همیشه به محض رسیدن به خونه یک تکه گوشت در ماهیتابه انداخته بود و داشت بدون پیاز و ادویه و هیچ چیزی سرخش می کرد، بیرون کشیدم که در خونه ی قبلیش دوست پسرش هم آشپزی می کرده و هم آشپزخونه رو تمیز نگه میداشته. باید بگم که این واقعا چیزهای زیادی رو توضیح میده!
فردا موضوع کلاس حقوقمون قانون اعتصابها هست. داشتم پرونده ای رو می خوندم که مربوط به سال ۱۹۸۶ و یک شرکت تلویزیونی در اون زمان به اسم گراهام کیبل هست و واقعا، واقعا هیجان زده شدم. اول این رو بگم که من نمی دونم که در ایران برای اعتصابها اصولا قانونی وجود داره یا نه. از بچگی تصور من همیشه این بوده که اعتصاب یعنی اينكه عده اى کارگر كه از شرایط کاری شون ناراضی هستن و حقوق نگرفتن ناگهان تصمیم می گیرن دیگه سر کار نرن و تظاهرات کنن و متعاقبش رییس کارخونه و پلیس وارد عمل میشن. در کانادای امروز پروسه کاملا مشخصی برای اعتصاب وجود داره. اما جالب اینجاست که همیشه اینطور نبوده. اصولا اتحادیه ها در قانون كار به دليل عدم توازن قدرت ذاتى ميان كارفرما و كارگر تعریف شدن. منشا قانون اتحاديه هاى كانادا سند واگنر ١٩٣٥ امريكا هست كه البته بعدا در خود امريكا به فراموشى سپرده شده. تمام محیطهایی کار در كانادا وابسته به اتحادیه ها نیستند، اما خيلى هاشون هستند. و مثلا قانون کار امروز اونتاریو کلی ماده و بند داره در حمایت از «چانه زنی دسته جمعی.» قوانینی وجود داره برای اونکه کارفرما با «نیت خوب» با اتحادیه مذاکره بکنه و تمام تلاشش رو بکنه تا بتونه یک قرارداد دسته جمعی با اتحادیه ببنده. (لازم به ذکر هست که کارگرها هم ماهانه یا سالانه حق عضویتی به اتحادیه میدن.) همین جا ما کلی پرونده خوندیم درباره ی تمام مواردی که کارفرماها چنین نیت خوبی برای مذاکره از خودشون نشون دادن یا ندادن و رایی که دادگاه در این باره داده. قانون به هیچ وجه تضمین نمی کنه که قراردادی به نفع کارگر بسته بشه، بلکه صرفا تلاش می کنه پروسه مذاکره کاملا عادلانه باشه.
قاعدتا مواردی هست که در اونها کارفرما و اتحادیه با هم به توافق نمیرسن. اینجا چاره چیه؟ باز یه فرایند مشخصی در قانون وجود داره که طی اون میانجی هایی از طرف اداره کار انتخاب میشن و بین اتحادیه و کارفرما میانجی گری می کنن و در مراحل بالاتر حَكَم هایی انتخاب میشن تا رای صادر کنن. کارگران باید بعدا به این تصمیمات رای بدن. اگر تمام این راه حلها جواب نداد تاریخی برای اعتصاب تعیین میشه تا طرفین از راه فشارهای اقتصادی به همدیگه وارد عمل بشن. تمام این فرایندها به این دلیل تعریف شدن که تعداد اعتصابها، که در گذشته خیلی زیاد بوده، پايين بياد. در طی مدت اعتصاب کارگران حقوق نمی گیرند.
چیزی که درباره پرونده گراهام جالب بود این بود که در این مورد، اتحادیه به این نتیجه میرسه که اعتصاب به شکل سنتی در این مورد کارفرما رو به هیچ وجه تحت فشار نخواهد گذاشت. اتحادیه یک سیستم خیلی منظم کارشکنی رو طراحی می کنه، بدین ترتیب که عده ای بیش از قبل، و عده ای کمتر از قبل کار کنند. مثلا قرار بر این میشه که در بخش فروش، کارمندان داخل بخش کمتر کار کنند، اما کارمندان خارج واحد بیشتر کار کنند تا کار بیشتری برای واحد فروش بتراشند. در بخش ارتباط با مشتری قرار بر این میشه که منشی ها روزی بیش از ۴ تلفن نپذیرند و باقی تلفنها رو به مدیران سازمان وصل کنند. مسوولین تعمیر هم باید درخواست های بیشتری رو می دادن تا از اون طرف کار توزیع کننده ها کند بشه. کسانی هم که کار نصب انجام میدادند نمی بایست دیگه از مشتری ها پول می گرفتند. همچنین قرار بر این میشه که کارگران دیگه درگوشی از اتحادیه صحبت نکنند، با صدای بلند در اتاقها صحبت کنند، و تمام اینها برای این بوده که مدیریت متقاعد بشه که کارگران پای حقشون ایستادن.
جالب اینجاست که وقتی بعد از یک ماه و نیم، مدیریت چند نفر از کارگران رو به دلیل کارشکنی ها اخراج می کنه، اتحادیه فورا با استناد به ماده ۱۸۴ قانون کار اونتاریو شکایت می کنه. متن کامل حکم دادگاه در کتاب درسی ما اومده. دادگاه بعد از یک استدلال پنج صفحه ای به این نتیجه رسیده که کار مدیریت اشتباه بوده، و چون اتحادیه در ددلاین قانونی اعتصاب بوده، قانونا اجازه ی تمام این کارها رو داشته.
آمدم ماده ی ۱۸۴ رو پیدا کنم که نتونستم. شماره اش از دهه هشتاد میلادی، یعنی همین سی سال پيش، عوض شده. نمی دونم چطور این جمله رو بنویسم که کلیشه نباشه. فقط اینکه، خوب نیست که در ایران یک مثلا قانون تجارت داریم که موادش از دهه ۴۰ شمسی به بعد هیچ تغییری نکردن. مملکت چطوری می تونه با چنین قوانینی پیشرفت کنه؟
No comments:
Post a Comment