يادداشتهاى پراكنده ى شنبه ٢٥ نوامبر
زمانى بود كه فكر مى كردم خيلى مهم هست كه آدم بتونه پسرها رو به سمت خودش جذب كنه. چند وقت هست به اين نتيجه رسيدم كه اين، كوچكترين قدم ماجرا هست. هر آدمى مى تونه به سمت شما جذب بشه و بهتون علاقمند بشه، ولى اين موضوع هيچ اهميتى نداره اگر مسير زندگى شما با هم مشترك نباشه. اين مسير مشترك مى تونه به سادگى، تصميم براى زندگى در يك كشور مشخص، يا حضور در مقطع مشخصى از زندگى باشه. بيشتر آدم ها به دليل مسائلى خيلى عملى تر از آنچه به ذهن ما مى رسه در كنار هم مى مونن. عشق مى تونه وجود داشته باشه، اما بيشتر آدمها "عاشق" كسى ميشن كه مى تونن آينده مشتركى رو باهاش تصور كنن.
امروز كه شنبه بود از هشت صبح كلاس و كار گروهى داشتيم. بالاخره در آخرين ساعاتِ استخر، موفق شدم از استاد و اميلى و همه چيز فرار كنم و توى استخر بپرم. آب زياد سرد نبود و استخر، ظهر شنبه، تقريبا خالى بود. صداى سوت رو نشنيدم. و غريق نجات كه آمد بالاى سرم تا صدام بزنه فهميدم وقت تمام شده.
ديروز سر كلاس حقوق، درسمون درباره discrimination يا تبعيض بود. از اين هفته به قسمت حقوق بشر رسيديم. استاد از يكى از پرونده هاى خودش صحبت مى كرد كه بر عليه يك معاملات ملكى بود. مى گفت شاكى اظهار كرده كه چون در فلان فرم نوشته شده بوده بايد درآمد مشخصى داشت، پس فرم شامل تبعيض غيرمستقيم نسبت به مادران مجرد، نوجوانان هفده هجده ساله و مهاجران ميشه. از ما خواست كه هم بر عليه و هم در توافق با اين موضوع استدلال كنيم. نورمن فورا دستش رو بلند كرد و آمد بگه "من زمانى كه در نيويورك تو كار معاملات ملكى بودم..." كه يكهو استاد به نمايندگى از طرف همه ى ما فريادش به هوا رفت كه نورمن، آخه تو چقدر كار توى زندگيت انجام دادى؟ (تازه مطمئنم استاد از نصف كارهايى كه نورمن انجام داده هم خبر نداره، مثلا اينكه نورمن الان يك رمان زير دست اديتور يك انتشاراتى داره.) خلاصه نورمن توضيح داد كه در كلاسهاى آموزشى معاملات ملكى ميگن وقتى خونه اى رو نشون ميديد حتى نبايد به منظره اى بيرون پنجره اشاره كنيد چون در اون صورت نسبت به نابيناها تبعيض قائل شديد. چه چيزها! استاد ضمنا حرف جالبى زد. گفت كه در قانون ايالت كبك چيزى وجود داره كه در هيچ ايالت ديگرى در كانادا نيست كه عبارت هست از تبعيض به دليل فقر. يعنى همان طور كه نبايد نسبت به كسى به دليل نژاد، جنس يا زبانش تبعيض قائل شد، همينطور به دليل "فقير بودنش" هم نبايد تبعيض قائل شد. جهان فرانسوى!
يكى از چيزهايى كه در ايران خيلى مرسوم هست نوشتن جنسيت در آگهى هاى كارى هست. حتى در سايت به روز خارجى-طورى مثل ايران تلنت خيلى راحت مى نويسند جنسيت مورد نظر: مرد. به اين فكر كردم كه چنين چيزى در اينجا مصداق تبعيض مستقيم هست و كاملا بر خلاف قانونه. و بعد به اين فكر كردم كه در عين حال ما ملتى هستيم كه، شايد، اصولا از قوانينمون جلوتر حركت مى كنيم. در واقع ما بر خلاف كانادايى ها منتظر نمى مونيم تا حتما قانون چيزى رو براى ما تعيين كنه تا انجامش بديم، و ميزانهاى ديگه اى هم داريم. ساده ترين مثالش صندلى هاى اتوبوس هست. در ايران روى هيچ صندلى اتوبوسى نوشته نشده كه مسنها يا خانم هاى باردار اولويت دارن. اما همه براى مسنها يا خانم هاى باردار از جاشون بلند ميشن. على رغم تمام بى نظمى هامون، به نظرم ما بر خلاف اينجايى ها، حتما منتظر نيستيم كه قانون چيزى رو براى ما تعيين كنه، ممكنه وجدان و آگاهى جمعى مدرن ما جلوتر حركت كنه. خلاصه اينكه خيلى راحت ميشه كلمه جنسيت رو از آگهى شغلى، اون هم در سايتهاى " باكلاسى" مثل ايران تلنت حذف كرد. هر چند مى دونم كه مساله پيچيده تر از يك كلمه هست كه بر صفحه وب سايتى نقش بسته باشه. اما به هر حال، حذف اين نمايش تبعيض
آشكار، اولين قدمه. نيست؟

No comments:
Post a Comment